حس و حالم

ساخت وبلاگ
روز به روز که به باز گشایی مدارس نزدیک میشه، استرسم بیشتر میشه. بازم نمی دونم چه کاری به صلاح منه؟ انتقالی بگیرم یا سر جام بمونم؟ کاش اونی که باید همراهیم می کرد، این قدر بی تفاوت نبود. کاش کمکم می کرد تصمیم درستی بگیرم. کاش یه گشایشی ایجاد بشه و بتونم یه تصمیم قاطعانه تر بگیرم. به شدت حساس شدم و روز به روز احساس تنهاییم بیشتر میشه. من از لحاظ جسمی خیلی قوی تر بودم. الان واسه یه پیاده روی، نفس کم میارم.گاهی ضربان قلبم میشه 60 و به نظر خودم غیر عادیه. خودم فکر می کنم فقدان غده تیرویید باعث ایناست. یه قرص فسقلی که جای نبود غده تیرویید رو نمی گیره. باید هر 4 ماه به 4 ماه زیر نظر دکتر باشم.ولی تقریبا یه سال شده و من دکتر نرفتم. وقت نمی کنم.همین جوری و با همون روال قبلی، قرصامو ادامه میدم. یه خورده هم وسواس زیادی به خاطر کرونا دارم. به هر حال دکتر که برم، باید معطل شم. چه تضمینی وجود داره که یه بیمار کرونایی از مطب گذر نکرده باشه و یا حتی کنارم ننشسته باشه؟ به خاطر همین و هم این که با وجود بچه، واقعا تنظیم وقت سخته. حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 16:11

یکی از خوبی های کرونا، اینه که خیلی ها هنرشون آشکارتر شد. موندن در خونه، به نظر من که باعث صمیمیت بیشتر اعضای خونه شد و هم این که مخصوصا خانم ها به خاطر پر کردن اوقات فراغتشون، هنرهایی مثل آشپزی وشیرینی پزی و کیک پزی و خیاطی و ... رو بیشتر از قبل از خودشون بروز دادند. البته من زیاد به آشپزی علاقه ندارم فقط شیرینی پزی و کیک پزی و اینا خوشم میاد. و سعی کردم بیشتر دنبال کنم و نیاز به بعضی از خرید های غیر ضروری نباشه. اگه نون رو هم بتونم اون طوری که مقبول باشه، درست کنم، عالی میشه. فکر نکنم سخت باشه. خودم دیدم وقتی خانم ها نون محلی درست می  کنند،یه ظرف سفالی ( به زبون محلی  گَمَج) رو روی شعله ی گاز بر میگردونن و خمیری رو که با وردنه پهن کردند، روی اون میذارن. فقط مواد داخل خمیر رو باید دقیق بدونم.مثلا نون معمولی یا شیرین و وسطش گردو و ... جالبه برام که از خرید نون تو دوران کرونا بی نیاز بشیم مخصوصا توی فصل سرد سال.بگذریم...من اصلا خیاطی دوره ندیدم و جایی یاد نگرفتم ولی اینم ازون چیزاست که دوس دارم. چند باری هم دست به کار شدم و یه چیزایی دوختم. (مثلا  یه کُت واسه پسرم که البته هنوز که هنوزه چرخ نکردم و همونجوری دست دوز مونده ) به نظر اطرافیانم خیلی خوب شده. راستش یه طورایی به خودم میگم: تو که ریاضی خوندی، باید بتونی یه الگو خودت طراحی کنی و از روش لباس بدوزی.بعدشم اینترنت هست که.خودت دست به کار شو. کاری نداره که. از یه لباس ساده شروع کن... امروز یه لباس نخی دوختم . خیلی احساس خوبیه وقتی چیزی رو خودم درست می کنم. اتو کشیدم و در حد خیاطی ناشیانه خیلی خوب  شده.امیدوار شدم و تصمیم دارم چند تا لباس دیگه هم بدوزم.به کار چرم هم علاقه دارم. اونم کمی از اینترنت کمک گرفت حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 92 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 16:11

سلامنمی دونم قبلا در مورد بیماری پدرم چه قدر نوشتم. مدت زیادیه که ننوشتم و یادم نمیاد. پدر چند سال بود که با بیماری als  درگیر بود.البته خیلی دیر تشخیص داده شد. نزدیک دوسال بود که روی تخت دراز کشیده بود و  علاوه بر فلج کامل بدن و ضعیف شدن و تحلیل عضلاتش، نمیتونست خوب صحبت کنه و ریه هاش توان نفس کشیدنو نداشت. مدام از اکسیزن استفاده می کرد. کی فکر می کرد پدری که همیشه استوار و محکم بود و ورزش می کرد و بدنی قوی چون کوه داشت، یه روزی اون طور نحیف و لاغر بشه و کم کم آب بشه و بره... دلم براش تنگه و خیلی دلم می سوزه... سحرگاه روز سه شنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۰ ، روز عرفه، پدر ما رو تنها گذاشت و به دیار باقی رفت. با وجود اینکه بیمار بود، وقتی می رفتیم خونه پدرم یه دلگرمی داشتیم که سایه ای بالای سرمون هست، چقدر با سکوتش گرما و شور زندگی رونق داشت، این روزها خونه پدریم خیلی سکوته انگار گنجشکها هم اوازشون قطع شده و یه سکوت غم انگیزی کل خونه رو فرا گرفته...پدر چقدر دلمون برات تنگ شده. چقدر جات خالیه. با سکوتت هم پر از انرژی و پر از محبت بودی. جات خیلی خالیه. دلم خیلی گرفته. وقتی به جای خالی تختت نگاه می کنم، یادم میاد که با زبونی که یارای حرف زدنو ازت گرفته بود، باز هم وقتی صدات میزدیم، در جوابمون اسممونو با " جان " صدا میزدی. بابا دلم برای تعریف کردن قصه های کودکی از زبون شیرینت تنگ شده... اون قده مهربون بودی که حتی به فکر آب و غدای گنجشکا و پرنده ها و گربه های دور و برت هم  بودی. چقدر کودکانو دوست داشتی و از ته دل بهشون محبت میکردی.... کاش میشد که تمام جهان رو داد و نگهت داشت که نری. گاهی عذاب وجدان میگیرم. میگم درسته که پزشکا گفتن " ای ال اس" درمان نداره. اما آیا ما هم کوتاهی حس و حالم...
ما را در سایت حس و حالم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : daftarkhaterat97 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 16:11